عشق پنهان پارت ۶

#جنی
رزی و جیمین؟
وای نه
مارو دیدن البته ما اونا هم دیدیم
_تهیونگ
_بله
_اونجارو نگاه
حواسم نبود افتادم زمین
_جنی
تهیونگ کمکم کرد بلندشم
_ممنون
رزی اروم اومد سمتم
_چی شد؟چرا؟
_مثل تو خواستیم پنهان کنیم😁
_خب همه لباست خاکیه جنی
لباسمو تکوندم
راه افتادیم سمت خونه
توراه بستنی خوردیم

فکر کنم تهیونگ باور کرده عاشقشم با اینکه بهش گفتم نیستم
جیمین و رزی تو فروشگاه بودن ما هم پشت سرشون
که در گوش تهیونگ گفتم
_تو واقعا دوسم داری؟
_ها نه چطور بگم ام اره
_ناراحت نیستی؟
_چرا
_چون من دوستت ندارم
_چرا ناراحتم
_بدویید دیگه
نمیدونم چطوری کنم دیگه دوسم نداشته باشه
تو فکر بودم
رسیدیم خونه
رزی تو اتاقش کای و جیمین هم تو اتاق کای مامان رزی هم بیرون بود من و تهیونگ هم توی پذیرایی بودیم
اومد کنارم نشست
_فکر میکنی چند درصد دوسم داشته باشی؟
_نمیدونم شاید هیچوقت بالای ۱۰ درصدم نشه
یهو بغض کرد
بغلش کردم
_ناراحت نباش
دیدگاه ها (۱۰)

vimin

کپشن

پروف جدید

راضیش کردم هوراااا

پارت پنجم رمان عشق اجباری

پارت ششم رمان عشق اجباری

بیب من برمیگردمپارت : 55دستبند رو دستم کردم و گردنبندم گردنم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط